کد مطلب:141558 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:237

تحولات امت اسلام از آغاز تا دوران امام حسین
جزیرة العرب، سرزمینی است كه با ظهور پیامبر و تجلی اسلام، تحول جدیدی در آن رخ داده، گویی از جهالت دوران جاهلیت بر این تاریخ سطری نگاشته نشده است. خیزش اسلام، رهبری خردمندانه خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله، رشادت ها و از خودگذشتگی های مردان و یارانی چون امام علی علیه السلام تا واپسین روزهای حیات پیامبر صلی الله علیه و آله، اسلام را با كامیابی بسیار پیش برد، تا آنجا كه این دین ارزنده كامل ترین دین و دارای تمام نعمت الهی


معرفی شد. [1] ولی دیری نپایید كه پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفت و نزول آیه ای زنگ اخطار طلوع دیگربار جاهلیت و غروب حیات اسلامی را به صدا در آورد: «(و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل، أفان مات أو قتل انقلبتم علی أعقابكم؟ و من ینقلب علی عقبیه فلن یضر الله شیئا، و سیجزی الله الشاكرین) [2] ؛ محمد جز رسول نیست، قبل از او پیامبرانی آمده اند، پس اگر او از دنیا رود یا كشته شود بار دیگر شما (ای مردم) به ناگاه روی به سوی جاهلیت نهاده، به اسلام پشت می كنید؟ اگر این گونه شود به خداوند هیچ ضرری نمی رسد او به زودی شكرگزاران را پاداش می دهد».

این خبر تأسف بار، پیامبر را آزرده خاطر ساخت. آن حضرت طبق راهبری وحی به محكم كردن پای بست های اسلام همت گمارد. او همگان را به حجة الوداع (حج خداحافظی) دعوت فرمود و زمان بازگشت، در غدیرخم از جان خود مایه گذاشت. [3] او بر مبنای فرمان الهی و دریافت وحی از فرشته وحی، وصایت، جانشینی، خلافت و رهبری آینده مسلمانان را تنها در وجود مبارك امام علی علیه السلام متجلی دید. بنابراین دست امام را برابر جمع بالا گرفت تا بدانند كه (یدالله فوق ایدیهم) [4] دست توانمند الهی است كه بالاترین است و این دست را خداوند برافراشته است. همان زمان بود كه پیامبر خطبه ای به تفصیل در مدح و ثنای علی علیه السلام در برابر جمع ایراد فرمود، و همگان را به بیعت


با علی علیه السلام فراخواند، و خود در حق دوستان وی دعا و بر دشمنانش لعن فرستاد. [5] مظهر لطف خدا، مودت علی علیه السلام را در دل ها دمید و او كه خود مظهر قهر حق بود از تبری هم سخن گفت؛ اما دیری نپایید كه در آخرین لحظات عمر، نبی خدا را مورد توهین قرار دادند و خاطرش را آزردند. [6] .

خلافت غصب شد، بیعت به باد فراموشی سپرده شد، به خانه علی علیه السلام تعدی شد، فاطمه علیهاالسلام در حمایت از مولای خود بین در و دیوار قرار گرفت، و در یك سخن، امیرالمؤمنین علیه السلام تنها و بی یاور ماند و بیگانگان كه نه مورد تأیید پیامبر بودند و نه از علم و عصمت الهی بهره ای داشتند، بر سر كار آمدند.

آری، مردمان امتحانی را كه مزد رسالتش مودت به اهل بیت علیهم السلام بود، به ارزانی فروختند. نیاز مبرم جامعه بشری به تربیت های الهی امام بی پاسخ ماند، و اشرار و اهل نفاق، به اهداف خود رسیدند. بنابراین، در كمال امنیت و آسایش و در طول 25 سال خانه نشینی امام، هر چه خواستند كردند، و گذشت آن چه گذشت. صفحات سیاه و تاریك آن روزگار، به گونه ای ورق خورد كه مولای متقیان علی علیه السلام خود فرمودند: «صبرت و فی العین قذی، و فی الحلق شجی [7] ؛ آن روزگار را گذراندم و صبر پیشه كردم در حالی كه در چشم، خار و در حلق، تیغ می داشتم».

كم كم مردم خسته و وامانده از ناراستی ها و بی عدالتی ها، بر در خانه امام المتقین علیه السلام


ازدحام كردند تا از كرده خود ابراز ندامت كنند و خلافت او را به جان و دل پذیرا باشند، اما آب رفته دیگر به جوی بازنمی گشت. فساد اداری سراسر دولت حاكم را گرفته بود و جهالت، خرافه و بی عدالتی دوران قبل از ظهور اسلام را تداعی می كرد. تنها نامی از اسلام بر سر زبان ها بود و مردم به عبادت های فردی بسنده كرده بودند. هنوز چشمان بی رمق فطرتشان به سوی حق سوسو می زد. عدالت امام علی علیه السلام نیز بر هاضمه آنها سخت ثقیل می آمد.

بار دیگر منافقان احساس خطر كردند و یكی پس از دیگری از لانه های امن خود بیرون خزیدند. آنها وضع حكومت و سردمداری امام علیه السلام را برنتابیدند. برخی از اصحاب دیروز رسول الله صلی الله علیه و آله در طی جو بیمار 25 ساله به مال اندوزی خو گرفته بودند. عایشه، طلحه، زبیر و... هر كدام بیماری مزمنی را تجربه كرده بودند. در بدو امر اعلام كرد به سیره رسول و كتاب خدا عمل می كند.

مسلمان نماها دسته دسته از صف یاران علی علیه السلام بیرون می رفتند و خود بدل به منافقان عوام فریب شده، امام را به مصاف برمی خواندند. خلافت مولا بیش از 5 سال به طول نینجامید. آخرالامر، عدالت آن عدل گستر بزرگ، توجیه قتل او شمرده شد و آن ولی عظمای الهی در محراب عبادت به خاك و خون درغلطید.

توجیهی نداشت كه امام حسن علیه السلام لحظه ای درنگ كند. مردم بار دیگر با امام خود بیعت كردند؛ ولی پس از شش ماه دوباره مسلمان نماها پشیمان شدند و هر كدام مورد تطمیع و تزویر معاویه قرار گرفتند. آنان امام علیه السلام را به صلح با معاویه وادار ساختند. با خانه نشینی مجدد مقام امامت، زرمندان و زورمدارانی چون معاویه كه تنها به نامی از اسلام دل خوش كرده و آن را پوششی برای مفاسد خود قرار داده بودند، همه چیز را به دلخواه خود و بر مبنای سیاست تزویر و دنیاپرستی دگرگون ساختند. امام علیه السلام این یاران دروغین را كنار زدند، از كوفه به مدینه هجرت كردند. ده سال بدین منوال گذشت، منافقان و معاویه صفتان سخت در تلاش و تكاپوی تثبیت این موقعیت بودند و می خواستند موانع را از سر راه


بردارند؛ اما ناگهان مردم را خبر رسید كه امام مجتبی علیه السلام به شكل مرموزانه مسموم و شهید شد.

پس از به شهادت رسیدن آن امام همام، امام حسین علیه السلام به مقام امامت رسید. پس از حدود ده سال از امامت سومین امام، مرگ معاویه فرا رسید. معاویه پیش از آن، برخلاف عهد خود با امام مجتبی علیه السلام در ولایت عهدی فرزندش یزید كوشیده بود. با مرگ معاویه یزید ادعای خلافت كرد. تردیدی نبود كه جمع دنیاطلبان با او بیعت می كنند. مردم هم یزید را می شناختند و هم امام را، لیكن با این جریان، برخورد همه یكسان نبود. امام حسین علیه السلام با صراحت مخالفت خود را در بیعت با آن خلیفه بی خبر از دین اعلان فرمود.

یزید ظاهرسازی های پدرش را هم نداشت و به فسق و فجور آشكار تن در داده بود. روشن بود كه با طلوع جاهلیت نو با پیراهن نازكی از اسلام، امام حسین علیه السلام روشی مناسب را پیش خواهند گرفت. دیگر جای سكوت نبود. شناخت حق از باطل، درك خلافت الهی و طاغوت نیز روشن بود. یزید بنا داشت هیچ حرمتی را پاس ندارد. آشكارا به خمر و باده دست زند، و به ناموس این و آن طمع ورزد. او از توهین و شكستن هر اصلی از اصول اسلام هیچ دریغ نداشت. كفر او چون پدرش بود؛ لیكن روش برخورد او با معاویه فرق داشت، دیگر نیازی به نفاق و ظاهرسازی نبود. یزید خود را بی نیاز از تعهد به ظاهر شریعت دیده بود. او كفر را به عریانی ارائه می كرد. امام آن زمان، - حسین بن علی علیه السلام -، درگیری آشكار را تنها راه مناسب برخورد با او و رفتار او دانسته بود. زمان قیامی خونین، دفاعی نابرابر و مظلومانه فرارسیده بود. [8] .



[1] اين بيان اشاره است به آياتي چون «اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا؛ امروز دينتان را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را بر شما به عنوان دين خشنود گشتم». مائده، آيه 3.

[2] آل عمران، آيه 144.

[3] اين بيان اشاره اي است به آيه «و الله يعصمك من الناس؛ خداوند شما را از شر مردم حفظ خواهد كرد»، مائده، آيه 67. در ضمن خطبه غدير پيامبر اشاره فرمودند كه بيم تظاهر و فتنه منافقين مي رود؛ اما فرشته وحي اطمينان داد كه خداوند پيامبر صلي الله عليه و آله را از شر آنها مصون و محفوظ مي دارد.

[4] فتح، آيه 10.

[5] مدعي خلافت، بي پروا، عبارتي كفرآميز در شناخت خود از رسول خدا صلي الله عليه و آله به زبان راند كه هيچ كس نمي تواند آن را توجيه كند؛ او هنگامي كه پيامبر فرمود قلم و دواتي آوريد تا چيزي بنويسم كه هرگز گمراه نشويد، بي محابا گفت: «ان الرجل يهجر؛ اين مرد هذيان مي گويد». (بحارالانوار، ج 30، ص 466) آيا اين عبارت گوياي كفر گوينده آن به اسلام نيست؟!

[6] نهج البلاغه، خطبه سوم.

[7] نهج البلاغه، خطبه سوم.

[8] از همين بخش تاريخ و از موضع گيري اهل بيت عليهم السلام در مي يابيم كه اگر كسي بي پرده ارتداد خود را اعلان كرد، بايد برخورد مسلمانان با او بي پرده و بي ابهام باشد؛ ولي كسي كه حرمت ظاهر را پاس داشت، حكمي ديگر دارد.